خداشناسی
بدیهی است کسی که خدا را نمیشناسد، ابتدا وجودی به نام خدا را تصور میکند و سپس در عالَم تصور و خیال، برای او صفات و ویژگیهای چون مخلوق قائل میگردد، پس کثرت، حد و بالتبع فنا را از او دور نمیبیند؛ و همین طور برای برخورداری از مثل و مشابه و شریک و … را تصور میکنند؛ مضافاً بر این که در عالم خیال و یا واقع، هزاران هزار موجود دیگری را که دارای آن ویژگیها هستند میبیند و هر کدام را یک “خدا” فرض میکند؛ لذا به او “مشرک” اطلاق میگردد که نقطه مقابل “موحد” میباشد.
ریشهتمامی شرکها، متصف کردن خداوند متعال، به صفات مخلوقات و بندگان میباشد.
اما کسی که خدا [نه به عنوان یک اسم، یک لفظ، یک تخیل یا تصور] شناخت، به حکم عقل، تشخیص میدهد و میشناسد که خدای حقیقی، و آن وجودی که عالم هستی را خلق کرد، وجودی که عالم هستی تجلی علم، حکمت، قدرت، جمال، جلال و سایر اسمای کمالیه اوست، وجودی که عالَم به این عظمت را ربوبیت میکند و …؛ یقیناً واجب الوجود است، هستی و کمال محض است، نه تنها هیچ گونه، نقص، نیستی، کاستی و نیاز به او راه ندارد، بلکه فرض آن نیز غلط میباشد.
پس نتیجه میگیرد که او “واحد” و “احد” است، هم یکی است، یعنی دو تا سه تا و … نیست، و هم یکتاست، یعنی مثل و مشابه و شریک و … ندارد.
خداشناسی در قرآن:
قرآن این اصول، مسلمات و بدیهیات عقلی را به شکل کامل، صحیح و روشن، بازگو میکند، متذکر (یادآور) میشود، به قول امروزیها «تئوریزه» میکند، تا پرده از عقول کنار رود و انسان مُدرکات عقلی را با عمق جان (قلب) فهم کند.
قرآن برای “عقل” سؤال معرفتی طرح میکند – دعوت به تأمل و تعمق و تفکر در سؤال میکند – نظریات دیگران را به اقوال متفاوت بیان میدارد – سپس پاسخ همه را میدهد؟
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ - بگو او اللَّهِ يگانه است» (نه دومی دارد و نه مثل و مانند)؛
«اللَّهُ الصَّمَدُ – (بی نیازی که) همه نیاز به او برند»؛
«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ - نه كسى را زاده و نه از كسى زاده شده است» (مذکر و مؤنث نیست، پدر و مادر و فرزند نیست، معلول و مصنوع و محصول نیست)
«وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ - و هيچ كس همتاى او نيست » (مثل، مانند، شبیه، هم رده و … ندارد) [التوحید]